ABBASABBAS، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

عباس جووووووون

وقتی پسری به آموزشگاه زبان می رود .

1394/6/13 0:15
نویسنده : مادر
326 بازدید
اشتراک گذاری

این روزها عباس جونم مشغول اموزش زبانه niniweblog.com درس امروز پسری party food بودniniweblog.com عباس مامان؛ میدونی مامان جون چقدر تو را دوست داره niniweblog.comامروز که با هم راه افتاده بودیم به سمت آموزشگاه مامان جون سر کوچه منتظر ما  وایستاده بود دستشم یک جعبه کیک بود niniweblog.comگفت این  کیک برای عباس جونم که بیشتر با مفاهیم زبان آشنا بشه مخصوصا این درسش که مربوط به جشن تولده  niniweblog.comوای عباس نمیدونست از خوشحالی چه کار کنه niniweblog.comپریده بودی تو بقل مامان جون بوسش می کردی niniweblog.comاز مامان جون تشکر کردیم راه افتادیم به سمت آموزشگاه niniweblog.comای شیطون امروز خودتو برای این درس آماده کرده بودیا صبح دیدم کاغذها را برش زده بودی و گوشواره گوشواره به هم وصل میکردی حالا نگو پسری می خواد کلاسو تزئین کنه فدات بشم مامانی که اینقدر ایدهای قشنگ داری niniweblog.comخلاصه تا قبل از اینکه تیچر بیاد کیک را گذاشتیم رو میز  تزئینات ساخت دست مهندس عباس را به دیوار زدیم  و اینطور بود که کلاس آماده شد . دیگه دل تو دلت نبود تا اینکه تیچر رسید  .مامانی من اصلا یادم رفته بود از کیک عکس بندازم  یه موقعه ای یادم افتاد که دیگه کیک نصف شده بود . غمگین

niniweblog.com

niniweblog.com

 

فضای آموزشگاه عباس

niniweblog.com

 

پسندها (1)

نظرات (0)